من چگونه عضوگیری شدم.
یکی از روزهای مهرماه بود. سال 1345. در آنتراکت کلاس بین قسمت ریاضی و قسمت فیزیک دانشکده علوم دانشگاه تهران، بهسمت کتابخانه میرفتم. ناگهان صدایی گفت: «میخواستم چند دقیقه با شما صحبت کنم؟»
نفهمیدم چه اتفاقی افتاد و نگاه و کلماتش چگونه تا اعماق وجودم نفوذ کرد که تا امروز با تمام سلولهایم، او را همچون روح خودم احساس میکنم. گفت: «فعالیتهای زیادی داری. آیا بهتر نیست به یک کار اساسی و مؤثر بپردازیم و روی آن متمرکز شویم». در حالیکه مسحور نگاه و صدا و شخصیت آرام و پر صلابتش بودم، جواب دادم: «صد البته».
او، نخستین وصل کننده من به جهانی زیبا بود، او مرا در راهی قرار داد که تا امروز، 48سال است با کفشهای آهنین، همراه سازمان، آن را پیمودهام، او «موسی» بود!
یکی از روزهای مهرماه بود. سال 1345. در آنتراکت کلاس بین قسمت ریاضی و قسمت فیزیک دانشکده علوم دانشگاه تهران، بهسمت کتابخانه میرفتم. ناگهان صدایی گفت: «میخواستم چند دقیقه با شما صحبت کنم؟»
نفهمیدم چه اتفاقی افتاد و نگاه و کلماتش چگونه تا اعماق وجودم نفوذ کرد که تا امروز با تمام سلولهایم، او را همچون روح خودم احساس میکنم. گفت: «فعالیتهای زیادی داری. آیا بهتر نیست به یک کار اساسی و مؤثر بپردازیم و روی آن متمرکز شویم». در حالیکه مسحور نگاه و صدا و شخصیت آرام و پر صلابتش بودم، جواب دادم: «صد البته».
او، نخستین وصل کننده من به جهانی زیبا بود، او مرا در راهی قرار داد که تا امروز، 48سال است با کفشهای آهنین، همراه سازمان، آن را پیمودهام، او «موسی» بود!

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر