۱۳۹۷ اسفند ۲۷, دوشنبه

ایران ـکبریت‌های صاعقه شب را نابود می‌کند

کبریت‌های صاعقه
پاییز سهم گینی از نیزه و تاتار، با گام‌هایی از خاکستر و یأس بر خاک‌های نجیب این میهن گذشت.
روزهایی بود که افق تا افق چشم‌اندازهای این میهن شب بود و هم‌چنان شب بود.
خون بود و هم‌چنان خون بود که بر خاک تیرهٔ تب‌دار می‌گذشت و نظارگان مات شب و روز بر طاق سرد مقرنس،‌ ستاره‌ای نمی‌یافتند تا با انگشتان اشاره آن را به هم بنمایانند؛ تا کورسویی از امید در نگاه خستهٔ بی‌آفتاب‌شان ریشه‌ای بدواند. تا لبی به تبسم بشکوفد و قلبی حرارت آشنای عشق را به بهار سلام کند.
افق نمی‌شکافت تا نوید تولد خورشیدی حتی در خیال شکوفه کند.
شب بود و شب که یکدست و سرد و ستبر، بر پنجره‌ها حکم می‌راند. 
راستی این زمهریر چگونه شکست؟‌ چگونه ایلغار ترس جای خود را به‌جرأت گستاخ داد؟
روزگاری بود که تندیس ابوالهول اختناق در چهارراه‌های شهرها،‌ علامت آن بود که نمی‌توان و نباید با سلطهٔ عمامه و نعلین درافتاد.
پادفراه درافتادن با خلیفه خوف در آستین، ۳۰هزار سربه‌دار فقط با یک حکم نیم‌صفحه دست‌نویس بود.
تماشای مراسم چندش‌انگیز بر دار کردن جوانان، به یک رسم تبدیل شده بود و بردن کودکان برای نظارهٔ رقص مرگ یک عادت بود.
ایدئولوژی مرگ می‌رفت تا مرگ را در نهانی‌ترین لایه‌های اذهان نوباوگان این میهن نهادینه کند.
بر روی سکو نشاندن جوانان و قرائت حکم تعزیز و سیاه کردن پشت و پهلوی آنان با فرود آوردن تازیانه‌های چرم‌باف گویی جای تئاتر را گرفته بود.
نظارگان خاموش هیچ نمی‌توانستند گفت. حتی باید دانه‌های درشت اشک خویش را می‌نهفتند تا مبادا گزمگان شرع علامتی از اعتراض به وضع موجود را در آن ببینند.
کارناوال استخوان گردانی در خیابانهای شهر، قتل‌عام شادی را تدارک می‌دید.
جار سیاهی جا را برای جلوه معصوم رنگین‌کمان در افق سنگی شهرها تنگ کرده بود.
سیاهی نشانه‌ای از ایمان و تقدس محسوب می‌شد.
کبرهٔ قلمبه کبود و چرکین بر پیشانی، علامت اخلاص به‌شمار می‌آمد.
...و کسی
آه! کسی هرگز ندانست و نمی‌داند که در حاکمیت تقدس شلاق و انسان موجود خطاکار و ایدئولوژی «آخوند جنس برتر»، چه بر زنان و دختران ایران‌زمین گذشت. کدام دردنامهٔ نانبشت می‌تواند این بر سر گذشتهٔ مکتوم را شرح دهد؟! 
گذشته‌ها را بگذار که اکنون مجال افزودن به کوه‌وارهٔ درد نیست. حماسه را چشم بگشا.
راستی جبروت ابوالهول چگونه شکست؟ چه همتی شکستن آن را به یک رسم تبدیل کرد. نطفه‌های اعتراض را کدام دست در شوره‌زار محال کاشت؟ چه کسی با سرخینه‌های ناب خونش آن را آبیاری کرد؟
اگر کسی نمی‌داند چه کسی؟ با چشمانی شسته به باران،‌ اکنون به سیمای شهرهای ایران خیره‌خیره نگاه ببندد؛ و به آتش‌های برافروخته در آستان چهارشنبه‌ سوری امسال؛ و فیلم‌هایی که در آنها دیکتاتور با حقارتی عریان در آتش می‌سوزد؛ به خیابان‌هایی که جرأت فریاد کشیدن مرگ بر خامنه‌ای را هر روز مشق می‌کنند.
آمدن بهار را باید از سبزاسبز جرقه‌های سربرآورده از شکاف ـ سنگ‌ها شناخت؛ از بنفشه‌های گستاخ و گودگردفامی که سریر ساکت برف را شکافته‌اند تا بهار محتوم را پرچم برافرازند. 
«کبریت‌های صاعقه» در ظلام فرتوت ایرانشهر، از نفس کدام آفتاب مبارک شکفته‌اند؛‌ که این‌گونه پی‌درپی و رویان‌دم و بازو در بازو، شقیقه و شقاوت شب را  
 🌸🌸 #تهران @manyekfaryadm   دیگرچیزی از #زمستان باقی نمانده #بهار 🌹آزادی میآید
#براندازم
#چهارشنبه_سوری
#اعتراضات_سراسری
#دیکتاتور_در_آتش
#سرنگونی
#قیام_ایران
#چهارشنبه سوری
#مجاهدین
#چهل_سال_شکست
#دیکتاتور_به_پایان_سلام_کن
#مجاهدین_خلق
#مردم_ایران
   #ایراننابود می‌کنند؟

۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۵, شنبه

ایران - تختی پهلوانی که همه چیزش را برای مردمش گذاشت وجاویدان شد



جهان پهلوانا صفای تو باد
دل مهرورزان سرای تو باد
بماناد نیرو به جان و تنت 
رسا باد صافی سخن گفتنت 
مرنجاد آن روی آزرمگین 
مماناد آن خوی پاكی غمین
به تو آفرین كسان پایدار
دعای عزیزان تو را یادگار
روانت پرستنده راستی
زبانت گریزنده از كاستی
دلت پر امید و تنت بی شكست
بماناد ای مرد پولاددست
كه از پشت بسیار سال دراز
كه این در به امید بوده است باز
هلا رستم از راه باز آمدی
شكوفا جوان سرفراز آمدی
طلوع تو را خلق آیین گرفت
ز مهر تو این شهر آذین گرفت
كه خورشید در شب درخشیده ای
دل گرم بر سنگ بخشیده ای
نبودی تو و هیچ امیدی نبود
شبان سیه را سپیدی نبود
نه سوسوی اختر نه چشم چراغ
نه از چشمه آفتابی سراغ
فرو برده سر در گریبان همه
به گل سایه شمع پیچان همه
به یاد تو بس عشق می باختند
همه قصه درد می ساختند
كه رستم به افسون ز شهنامه رفت
نماند آتشی دود بر خامه رفت
جهان تیره شد رنگ پروا گرفت
به دل تخمه نیستی پا گرفت
به رخسار گل خون چو شبنم نشست
چه گلها كه بر شاخه تر شكست
بدی آمد و نیكی از یاد برد
درخت گل سرخ را باد برد
هیاهوی مردانه كاهش گرفت
سراپرده عشق آتش گرفت
گر آوا در این شهر آرام بود
سرود شهیدان ناكام بود
سمند بسی گرد از راه ماند
بسی بیژن مهر در چاه ماند
بسی خون به تشت طلا رنگ خورد
بسی شیشه عمر بر سنگ خورد
سیاووش ها كشت افراسیاب
و لیكن تكانی نخورد آب از آب
دریغا ز رستم كه در جوش نیست
مگر یاد خون سیاووش نیست ؟
از این گونه گفتار بسیار بود
نبودی تو و گفتنه در كار بود
كنون ای گل امید بازآمده
به باغ تهی سروناز آمده
به یلدا شب خلق بیدار باش
به راه بزرگت هشیوار باش
كه درتنگنا كوچه نام و ننگ
كه خلق آوریده است در آن درنگ
تو آن شبرو ره گشاینده ای
یكی پیك پر شور آینده ای
بر این دشت تف كرده از آرزو
تویی چشمه چشم پر جست و جو
تو تنها گل رنج پرورده ای
كه بالا گرفته برآورده ای
به شكرانه این باغ خوشبوی كن
تو از باغی ای گل بدان روی كن
كلاف نواهای از هم جدا
پی آفرین تو شد یك صدا
تو این رشته مهر پیوند كن
پریشیده دل ها به یك بند كن
كه در هفت خوان دیو بسیار هست
شگفتی دد آدمی سار هست
به پیكار دیوان نیاز آیدت
چنان رشته ای چاره ساز آیدت
عزیزا ! نه من مرد رزم آورم
یكی شاعر دوستی پرورم
ز تو دل فروغ جوانی گرفت
سرودم ره پهلوانی گرفت
ببخشا سخن گر درازا كشید
كه مهرت عنان از كفم واكشید
درودم تو را باد و بدرود هم
یكی مانده بشنو تو از بیش و كم
كه مردی نه درتندی تیشه است
كه در پاكی جان و اندیشه است
سیاوش کسرایی : جهان پهلوان - مجموعه اشعار «خون سیاوش»

🎋 @sadaybisadayan #براندازم 

#مشی من سرنگونی براندازی  شعار ماست ، این شرط #اتحاد ماست

ایران - دفن 300 روستا در سیستان بلوچستان در زیر شن


 دفن ۴۰۰ روستای #سیستان در زیر شن #شن

ناصر چرخ ساز، رئیس سازمان امداد و نجات #هلال_احمر رژیم در سفر به سیستان گفت: ”۴۰۰#روستا تحت تاثیر شرایط آب و هوایی قرار دارند، این روستاها مورد هجوم ریزگردها قرار گرفته و در زیر خاک دفن شدند“.
وی در ادامه بدون اشاره به بی‌عملی کارگزاران رژیم و #سیاستهای خائنانه آنها در بروز این فاجعه گفت: ”شرایط مردم توفان‌زده به‌هیچ‌ عنوان مناسب نیست، تعدادی از راه‌ها مسدود شده است و دستگاههای امدادی و خدماتی برای کمک به مردم وارد صحنه شوند“.
خاطر نشان می‌شود که خشک شدن تالاب هامون متشکل از سه دریاچه‌ هامون پوزک، هامون صابوری و هامون هیرمند بر اثر سیاستهای میهن بر باد ده حاکمیت آخوندی از عوامل اصلی بروز این پدیده در شرق کشور است
آلودگی شدید هوا، شیوع بیماری، فقر و بیکاری در دو شهر #زابل #ایران و نیمروز افغانستان نیز از پیامدهای خشکی تالاب هامون شمرده می‌شود.
بر اساس گزارش‌های منتشر شده، سالانه ۵۰۰ نفر از اهالی زابل به‌دلیل بروز گرد و غبار برخاسته از این تالاب به بیماری سل مبتلا می‌شوند. همچنین خشک‌شدن این تالاب در سال‌های گذشته به از بین رفتن بیش از ۷۰ هزار فرصت شغلی در این منطقه منجر شده است🎋 @sadaybisadayan #براندازم #مشی من سرنگونی براندازی شعار ماست ، این شرط #اتحاد ماست

ایران - اشرف شهر اسطوره ها وحماسه ها

اسطوره
قصه ي شهرحماسه خيز ما
تا ابد سينه به سينه مي مونه
راز اعجاز بزرگ اشرف
هركي دل سپرده باشه مي دونه
رو تن زخمي اين شهر
رد رودي از ستاره س
اسم اون رمز عبور از
قله هاي اين هزاره س
شد اشرف در شب ايران
فروغي سرخ و جاويدان
به رزمش گشته اسطوره
نگيرد رسم او پايان
يادته كه با چه عشقي تو فروغ
رد شديم از دل اون خيابونا
صبح شهريور خونين يادته
آخرين نگاه اون قهرمونا
يادته حصار كينه
ساليان صبر و ايمان
مث صخره ايستاديم
روبروي موج و توفان
حالا كوله باري از رزم
توشه ي راه من و توست
گنج بي زوال اين شهر
هر جا همراه من و توست
شد اشرف در شب ايران
فروغي سرخ و جاويدان
به رزمش گشته اسطوره
نگيرد رسم او پايان
وقت رفتن اي مسافر سحر
چشمُ از مسير قله بر ندار
آينه ي دلُ بگير رو به افق
پاتو جاي پاي خورشيد بذار
پشت اين هجرت و رفتن
مقصد قافله پيداس
توي هر منزل اين راه
يه شهيد محو تماشاس
شد اشرف در شب ايران
فروغي سرخ و جاويدان
به رزمش گشته اسطوره
نگيرد رسم او پايان



🎋 @sadaybisadayan #براندازم 
#مشی من سرنگونی براندازی  شعار ماست ، این شرط #اتحاد ماست



ایران - مقایسه مدرسه های کودکان در ایران واخوندها

مقایسه مدرسه کودکان ایران و حوزه‌های علمیه آخوندهای دزد وفاسد
براستی چرا ایا هرگز به این فکر کرده اید

🎋 @sadaybisadayan #براندازم

#مشی من سرنگونی براندازی شعار ماست ، این شرط #اتحاد ماست

۱۳۹۷ فروردین ۲, پنجشنبه

ایران ـپیام نوروزی رهبر مقاومت ایران مسعود درجوی در سال ۱۳۶۵

پیام نوروزی رهبر مقاومت ایران مسعود درجوی در سال  ۱۳۶۵ - ۲   #ایران  #نوروز  #مسعود_رجوی
خدایا هر کجا هست بسلامت دارش 

ایران ـ در لحظه عید

در لحظه ی عید


هر لحظه ی عید یادتان با من بود 
مانند  تنم که توی پیراهن بود
مانند دلم که می تپید از غم و شوق
دلتنگ و گرفته چون شب میهن بود
هر لحظه ی عید شوق از اینسو می خاست
غم باز ز پشت، دشنه ی دشمن بود
گفتم که نمی شود که در روز بهار
سرما زده و خیس و تر از بهمن بود 
کْر خواند سرود «دلپذیر است هوا»
و باز سخن از گل و از گلشن بود
من یاد شهید بودم و «سرخی گل»
وان رود ستاره ها که شب روشن بود
کر خواند «به دوستان.. و به یار آشنا»
اشک آمد و باز گاه گرییدن بود
یک خنده و یک بغض به هم می آمیخت
وان طبل حلول سال و ... غریدن بود
کف بود و سرود و هلهله، شادی جمع
بر پا شده .. و زمان بوسیدن بود
تبریک و هزار آرزو ... سال جدید
خندان همه دیده های مرد و زن بود
گفتم نوروز!...... با نوید آمده ای؟!
چل سال گذشته سال اهریمن بود!!
نوروز به یک اشارتم گفت: آخر!
آن تازه بهار در شکوفیدن بود.
«آن تازه بهار» را چو معنی کردم
شد گریه تمام، گاه خندیدن بود.

م. شوق
2 فروردین    👈  کانال خبری و اجتماعی و سیاسی و... برای عاشقان زیباترین وطن ایران                                 
👇👇👇
https://t.me/sadaybisadayan  به ما بپیوندید🌺
منتظر نظرات وپیشنهادات شما جهت ارتقاء کانال هستیم.🔴1397

ایران ـکبریت‌های صاعقه شب را نابود می‌کند

کبریت‌های صاعقه پاییز سهم گینی از نیزه و تاتار، با گام‌هایی از خاکستر و یأس بر خاک‌های نجیب این میهن گذشت. روزهایی بود که افق تا ا...